کد مطلب:31821 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:480

در اندیشه ی سعادت











درست همان طور كه پیامبر پیشگویی فرموده بود، در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری، هنگام نماز و به دست تبهكارترین انسانها، با شمشیری كه تیغه ی آن را به سمی كشنده آب داده بودند، ضربتی كاری به پیشانیش فرود آمد و محاسن مباركش را از خون پیشانی رنگین ساخت. اثر آن ضربت بیشتر از آن رو كاری بود كه درست به همان جا كه پیشتر عمرو بن عبدود در جنگ خندق ضربتی زده و هنوز اثر آن در پیشانیش بود، فرود آمد.

بالاخره مرگ آمد، اما این بار نیز خجلت زده شد. چون وقتی ضربت شمشیر به پیشانیش خورد، رضایتمندانه فرمود:

فزت و رب الكعبه[1].

به خدای كعبه سوگند كه رستگار شدم

و اینك اوست كه در بستر مرگ آرمیده است. خاك مرگ به روی كوفه پاشیده اند. از آسمان غم می بارد. شهر یكپارچه نگران و ناراحت است. وقتی این صدا در شهر پیچید كه: «قتل امیرالمومنین» دست و

[صفحه 17]

پای مردم سست شد، همان مردمی كه بارها امیر و امامشان از بی وفایی و پیمان شكنی و سست عهدی آنان شكایت می كرد، همان مردمی كه درباره شان می فرمود:

«ای گروهی كه جسمتان اینجا حضور دارد اما عقل و خرد شما پنهان گشته است. ای گروهی كه فرمانروایانتان گرفتار شمایند. من كه امیر و فرمانده ی شما هستم خدا را اطاعت می كنم، در حالی كه شما از من فرمان نمی برید و معاویه كه فرمانروای اهل شام است، خدا را نافرمانی می كند اما مردم شام از او فرمان می برند. به خدا سوگند كه دوست دارم معاویه، درباره ی شما مردم بی وفا و نافرمان، با من معامله كند. از من سكه ی نقره بستاند و به من دینار طلا بدهد. ده نفر از شما را بگیرد و یك نفر از شامیان را بدهد.[2].

در همین حال به یاد آورد كه در جنگ احد وقتی گروهی از مسلمانان شهید شدند، بر او سنگین آمد كه چرا سعادت شهادت نصیب او نگشته است، پیامبر به او فرمود تو نیز شهید خواهی شد اما به من بگو در هنگام شهادت صبر و شكیبایی تو چگونه خوهد بود؟ و او به پیامبر عرض كرده بود: یا رسول الله! صبر هنگام نزول بلاست این كه شما فرمودی، برای من بشارت است و جای شكر و سپاس دارد.[3] اكنون مژده ی پیامبر به وقوع پیوست و او هم خدا را سپاس گفت.

شب پیش از ضربت خوردن، وقتی خوابی سبك او را در ربود، پیامبر را در خواب دید و از آن مردم به آن حضرت شكایت كرد و عرض نمود: ای رسول خدا! چه نافرمانیها و دشمنیها كه از امت تو

[صفحه 18]

دیدم! پیامبر به او فرمود: نفرینشان كن. و او هم گفت: خداوند به جای آنها بهترین ها را نصیب من كند و به جای من بدترین را بر آنان چیره گرداند.[4].

آری، همان مردم اینك سخت اندوهگین و افسرده اند. می دانند كه روزهای سیاهی پیش رو خواهند داشت. همه می دانستند دیگر هیچ امیدی به زنده ماندن او نیست. آن حضرت خود بهتر از هركس این را می دانست. پیشگوییهای پیامبر را درباره ی شهادتش و خوابی را كه شب پیش دیده بود، به خوبی به خاطر داشت. او آخرین ساعات زندگیش را سپری می كرد. می خواست وصیت كند.

روز قبل عده ای از مردم به عیادتش آمده، از او خواسته بودند تا اگر سفارشی دارد به آنان بفرماید. آن حضرت هم مطالبی را فرموده بود.[5] اما این بار می خواست وصیت نامه ی رسمی اش را تنظیم كند.

[صفحه 20]


صفحه 17، 18، 20.








    1. بحارالانوار جلد 42 صفحه ی 239.
    2. ایها القوم! الشاهده ابدانهم، الغائبه عنهم عقولهم، المختلفه اهواوهم، المبتلی بهم امراوهم. صاحبكم یطیع الله و انتم تعصوته و صاحب اهل الشام یعصی الله و هم یطیعونه. لوددت و الله ان معاویه صارفنی بكم صرف الدینار بالدرهم، فاخذ منی عشره منكم و اعطانی رجلا منهم. (نهج البلاغه، خطبه ی 96).
    3. فقلت یا رسول الله او لیس قد قلت لی یوم احد- حیث استشهد من استشهد من المسلمین و حیزت عنی الشهاده، فشق ذالك علی- فقلت لی: ابشر فان الشهاده من ورائك؟ فقال لی: ان ذالك لكذالك، فكیف صبرك اذا؟ فقلت: یا رسول الله لیس هذا من مواطن الصبر و لكن من مواطن البشری و الشكر. (نهج البلاغه نسخه صبحی صالح كلام 156).
    4. ملكتنی عینی و انا جالس. فسنح لی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقلت: یا رسول الله ماذا لقیت من امتك من الاود و اللدد؟ فقال: ادع علیهم. فقلت: ابدلنی الله بهم خیرا منهم، و ابدلهم بی شرا لهم منی. (نهج البلاغه، نسخه صبحی صالح كلام 70).
    5. این بیانات را مرحوم كلینی در كتاب شریف كافی آورده است. كافی، جلد 1، ص 299 و 300 كتاب الحجه. در كلام 149 نهج البلاغه نیز نقل شده است.